بیژن الهی؛ معمای حل نشده ادبیات زمانه ما
به گزارش وبلاگ آقای رضایی، روزنامه سازندگی - یوسف موحد: در سالمرگِ بیژن الهی به زندگی و کارنامه آثارِ او پرداخته ایم و اینکه او چه جایگاهی در شعرِ مدرن و ترجمه دارد.
در خانه ما یک تله موش بگیری ست که لق می زند، نمی گیرد.
چه سوزنِ کندی، فنر شلی!
لکنته را برای که روبه راه می کنیم؟
به یک نسیم، تِلِک می بندد.
موش ها، شب، ته راهرو به خواب ما می آیند صبح ها، به زمزمه های چه شیرین، می خایند:
هر روزه خانه را به شکل ستاره میارایند -
مثل دهانی پُر تَرنانه، که از زبان آشنا
چیز دیگری، نیمه گنگ، می سازد.
نُه سال می گذرد از آخرین روزِ زیستنِ بیژن الهی، شاعر و مترجم و اهلِ ادبِ زمانه ما. شاید در نگاه گذرا و سریع به شعر بیژن الهی، بیش از همه تعقید و دشوارنویسی و دشوارگویی او باشد که برای مخاطب جلب توجه کند. تعقیدی که هم در معنا و هم لفظ و کلام دیده می شود. شاید این مدل شعر نوشتن بیش از آنکه بخواهند تاکیدی تعیین بر دشوارنویسی شعر داشته باشند، مطلوب اش ابهام و پوشیده سخن گفتن باشد و عبور از سهل و ممتنع بودن، حتی اگر سوژه پیش پاافتاده، روزمره و در دسترس باشد، باز ابهام برآمده از کلام است که زیبایی شناسی این نوع از شعر را می سازد. او اغلب به دنبال چیزی می شود که دسترسی شعری به آن اندک باشد و ظاهری غیر معمولی نیز داشته باشد.
سوایِ زندگی پنهانی که الهی داشت، به خصوص سال های آخر عمرش که تماما در انزوا و سکوت گذشت و فقط معدود دوستان نزدیکش مانند شمیم بهار او را دیدار می کردند، کتاب شناسی دقیقی از او در دسترس نیست. بخش بزرگی از آثار او شامل اشعار و ترجمه هایش بعد از مرگ او به چاپ رسیده اند و ظاهرا این فرایند قطره چکانی نشر آثار که داریوش کیارس عهده دار آن بوده و از سال 1392 در نشر بیدگل شروع شده، هنوز به اتمام نرسیده است.
مسعود کیمیایی در خصوص او می گوید: معمای بیژن الهی روبه روی ما است؛ معمایی که تاخیر در کشفش بیش از پیش گره را کور خواهد نمود. چند سالی از مرگش می گذرد و انتشار بعضی نوشته ها و ترجمه ها و اشعار تایید می نماید که سایه الهی بر سر شعر سه دهه شعر ایران آنچنان عمیق است که نتوان از کشف معمایش شانه خالی کرد.
روز های زندگی
بیژن الهی نقاش، شاعر و مترجم آوانگارد در سال 1324 در چهارراه حسن آباد تهران به جهان آمد و اولین شعرش را در آبان ماه سال 1343 به دعوت فریدون رهنما، شاعر و سینماگر، در مجله طرفه به چاپ رساند و بعد از آن به دعوت اسماعیل نوری علا در انتشار جزوه شعر با او همکاری کرد. در شصت و پنج سالگی غروب سه شنبه نهم آذرماه 1389 در تهران بر اثر عارضه قلبی چشم از جهان فروبست و بدنش همانطور که وصیت نموده بود، در گورستانی در روستایی کوچک به نام هشت کوه در مرزن آباد، جایی که دوران سربازی خود را در آن گذرانده بود، به خاک سپرده شد.
به خواست خود او بر سنگ قبرش هیچ نام و نوشته ای حک نشد. بیژن الهی دو بار ازدواج کرد. اولین بار با غزاله علیزاده نویسنده صاحب نام و خالق رمان خانه ادریسی ها که حاصلش دختری به نام سلما است و بار دوم با ژاله کاظمی، نقاش، گوینده و مجری تلویزیون و همسر سابق سیامک یاسمی و ایرج گرگین ازدواج کرد که این بار هم سرانجامش جدایی بود. الهی حق چاپ و انتشار آثار خود را به شمیم بهار، نویسنده و منتقد که دوستی بسیار نزدیکی با او داشت، واگذار کرد. تاکنون هشت دفتر از آثار او به چاپ رسیده است. بیژن الهی یکی از معدود شاعرانی است که در چند نوع قالب شعری مانند شعر نو، شعر حجم و سی و چند سال بعد در شعر دیگر جریان ساز بوده است.
بیژن الهی شاعری پر رمز و راز است، از بسیاری جهات. چرا که شعر، زندگی، مرگ و نیز پس از مرگ او همچنان در سایه ای از رمز و راز سپری شده است و می شود. به عقب تر که برگردیم، به نظر می رسد که سنگ بنای این رازناکی را او خودش گذاشته است و بیش از همه در سبک زیست و زندگی اش به آن توجه نموده است؛ سبکی که در جهت شاعری و حیاتِ ادبی اش از ابتدای جوانی تا به آخر به مرور تغییرات عمده ای داشته است که این تغییرات در جهت رو به جلو به نوعی کامل تر، عمیق تر و ویژه شده اند.
در نوجوانی رو به جوانی اش نقاش بود که شعر را کشف کرد. کشفی که برایش کشف دیگرتری نسبت به نقاشی به حساب می آمد. در سال 1343 نخستین شعرش را در جُنگ ادبی طرفه و به معرفی فریدون رهنما منتشر کرد. الهی متولد شانزدهم تیر ماه 1324 در تهران بود و این نشان می دهد که او در 19 سالگی خودش را به عنوان شاعر تثبیت نموده و راهش را در محافل ادبی جدی پایتخت باز نموده بود. شعری که در جُنگ طرفه منتشر می نماید، نامش برف است و حالا هم که دیگر بیژن الهی در میان بودن ها و نبودن هایش نیست، در مجموعه شعری به نام جوانی ها منتشر شده است.
خودش در خصوص شعر های روزگار جوانی اش می گوید: بسیاری از شعر های این زمان به دور ریخته شد. شاید اگر همگی کنار هم به چاپ می رسید سلسه ای که برف را (چه در شعر چه در زندگی) به طاعون می پیوندد، تعیین می شد. البته این مجموعه شعر بعد از مرگ شاعر منتشر شده است و به گفته نزدیکان اش به صلاح و تایید خودش نبوده است، پرهیز الهی را از انتشار فراموش نکنیم، اما به هر حال، حالا دیگر آن ها شعر های الهی هستند و امضای او را بر پیشانی خود به همراه دارند.
ترجمه پس از شعر
ترجمه، دومین دوره از زندگی حرفه ای بیژن الهی ست. دوره ای طولانی که از ابتدای دهه پنجاه شروع شد و تا سرانجام ادامه یافت. عمده تعریفی که از دوران زندگی بیژن الهی و تقسیم بندی فعالیت ادبی او به گوش می رسد، این است که او بعد از چیزی حدود ?? سال سرودن شعر، شاعری را رها کرد و زندگی خود را وقف ترجمه کرد ولی با نگاهی به اشعار ترجمه شده اش به وضوح می توان دریافت که او نه تن ها شعر را رها نکرد که ذوق شاعری اش را در جهتی جدید قرار داد. چرا که همانطور که خود در مقدمه ترجمه اشعار رمبو می نویسد، آنچه که او ترجمه نموده، ضعیف یا قوى شعر فارسی است.
او همچنین در سرانجام ترجمه های میشو در سال 1353 در خصوص ترجمه هایش می نویسد: همه گی شعر فارسی اند نه ترجمه های قالبی به قصد معرفی شاعری که در فرانسه شعر سروده! هم از این نظر، با تجربه ای تازه مواجهیم در زبان، اینکه چگونه می توان comedie کار کرد در شعر فارسی، به معنای جدی مکتبی البته، نه به معنای فکاهیات و هجویات.
از دیگر آثار ترجمه شده بیژن الهی می توان به گزیده اشعار فدریکو گارسیا لورکا اشاره نمود که در سال 1347 توسط انتشارات امیر کبیر وارد بازار شد و پس از سال ها در نمایشگاه کتاب 98 نشر بیدگل با اضافاتی آن را منتشر کرد. نکته قابل توجه در مجموعه آثار ترجمه شده توسط بیژن الهی انتخاب های متنوع او است. انتخاب هایی که نشان می دهد او چقدر به ادبیات و شعر اشراف داشته و چه گستردی عظیمی از مطالعه را داراست.
او در دوران نوجوانی به خواست مادرش معلم خصوصی زبان فرانسه داشت و به این زبان مسلط بود. این امر منجر به آشنایی اش با ادبیات فرانسه شد که خود تاثیر بسزایی در سلیقه ادبی او گذاشت و او را به ترجمه آثاری درخشان از نویسندگان و شاعران فرانسوی علاقه مند کرد. او همچنین زبان انگلیسی و آلمانی را بلد بود و در ترجمه آثار نوشته شده به این زبان ها نیز تبحر داشت. آثاری که بعضی مانند همان ها که منتشر شدند، به سرانجام رسیدند و بعضی دیگر با مرگ او ناتمام ماندند. ترجمه هایی از الیوت، ناباکوف، فلوبر، الوار و پروست و بسیاری دیگر که شاید تنها خود الهی از وجود آن ها مطلع باشد، نه هیچ کس دیگر.
بیژن الهی در سکوت زیست و در سکوت جان سپرد. سکوتی که بی شک در فردیت ناب او ریشه داشت. فردیتی که نمی گذاشت از زندگی با کسی سخن بگوید یا توضیحی بدهد. او ساکت می ماند تا اشعارش فریاد بزنند.
منبع: برترین ها