کودتای نرم در لاپاز

به گزارش وبلاگ آقای رضایی، کودتا، پدیده آشنای تاریخ یکصد ساله آمریکای لاتین، این بار در لاپاز در ارتفاع 3600 متر از سطح دریا بروز کرد.

کودتای نرم در لاپاز

نظامیان و پلیس به اتفاق طبقه آریستوکرات ضددمکراسی با براندازی رئیس جمهور قانونی چپ گرای شان، بیست و هشتمین کشور بزرگ دنیا را به خبرسازترین نقطه دنیا تبدیل کردند.

حرکت فرمانده نیروهای مسلح بولیوی در تهدید اوو مورالس که اگر کنار نرود، ممکن است جنگ داخلی در این کشور درگیرد، زمانی انجام شد که مردم بولیوی خود را آماده برگزاری انتخابات مجدد ریاست جمهوری که فرد پیروز با کوتاه آمدن از مواضعش ـ به خاطر مردم و عدم گسترش تظاهرات خشن ماجراجویان بی اخلاق ـ به آن تن داده بود، می کردند.

ظاهر و شکل طرح براندازی ژنرال های این کشور اما شباهتی به کودتاهای کلاسیک در آمریکای لاتین ندارد. اجازه دادن به مورالس برای ترک کشور ـ وی به پاراگوئه رفت ـ عدم تشکیل سریع دولت جدید در پی نپذیرفتن این مسؤولیت از سوی معاون مورالس و رئیس مجلس سنا که منتقد کودتا علیه جمهوریت بودند و عدم تمایل نظامیان برای به دست دریافت ریاست جمهوری نشان می دهد آمریکا سعی دارد با ظاهر لطیف تری کودتا کند. البته تجربه کودتا در ونزوئلا علیه مادورو موجب انجام این کودتای نرم شد.

بحران کنونی در بولیوی نمود تازه ای از ائتلاف سیاستمداران و نظامیان است. این ائتلاف از نقطه مهمی شروع شد؛ جایی که ویلیامز کالیمان فرمانده نیروهای مسلح بولیوی و کارلوس مسا نامزد مدعی تقلب در انتخابات اخیر و رئیس جمهور اسبق بولیوی که آشکارا خود را برده ترامپ می داند، کنار یکدیگر قرار دریافتد.

رئیس جمهور قانونی بولیوی، پس از اغتشاشات اخیر که در پی چهارمین انتخاب پیاپیش به مقام ریاست جمهوری رخ داد، ابتدا سعی کرد مخالفان مورد حمایت آمریکا و اتحادیه اروپایی را به تمکین از رأی مردم ترغیب کند ولی وقتی نتوانست و حتی بازشماری دستی آرا هم آنها را از اتهام تقلب منصرف نکرد، حاضر به برگزاری دوباره انتخابات شد اما فشار مخالفان در نهایت موجب شد پس از 20 روز مقاومت صلح طلبانه، به ریاست جمهوری و حق خود پشت کند چون صحنه را برای تبدیل بولیوی به یک حمام خون ـ مانند آنچه دهه 1970 در شیلی توسط آگوستینو پینوشه به راه افتاد ـ مهیا دید؛ و اووی محرومان حاضر نبود خون فقرای کشورش توسط سیا و طبقه الیگارشی به زمین بریزد. مورالس البته وقتی خیانت کالیمان را احساس کرد، گفت برای نهادینه کردن دمکراسی، نیروهای مسلح نباید خود را درگیر مسائل سیاسی نمایند و نظامیان و پلیس پس از برقراری نظم عمومی باید به کلانتری ها و پادگان ها برگردند. اما فرمانده نیروهای مسلح که در این صحنه جدال به یاری سازمان جاسوسی آمریکا متکی بود، در برابر تصمیم رئیس جمهور و دمکراسی و رأی مردم ایستاد.

آنچه موجب شد تصمیم مورالس برای ماندن در قدرت بی نتیجه بماند تبانی ای بود که به صورت پنهان میان جناحی از سرمایه سالاران و سیاستمداران مخالف مورالس و نظامیان صورت گرفت.

البته در بروز این جنگ قدرت، خود مورالس هم بی تقصیر نبود. طبق قانون اساسی بولیوی رئیس جمهور تنها می توانست 2 بار پیاپی به این مقام انتخاب گردد اما او که پدیده اقبال به خود را گسترده دید با برگزاری رفراندوم ـ البته کاملا قانونی ـ و تغییر قانون اساسی محدودیت انتخاب شدن به ریاست جمهوری را برداشت و گرچه در ایجاد رفاه و کم کردن اختلافات طبقاتی آنقدر پیروز عمل کرد که نه 2 دوره و 3 دوره که 4 دوره انتخاب شد اما بهر حال وقتی مخالف آمریکا و امپریالیسم باشی ـ بویژه اگر سرخ پوست هم باشی ـ همین قدر که 14 سال دوام آورده ای پیروزی بزرگی است.

البته مورالس دریافته بود 14 سال دوران ریاست جمهوری برای اصلاح ساختار بیمار مالی کافی نیست؛ به ویژه آنکه او همانند زلایا، چاوز، کاسترو و مادورو درصدد بود نفوذ مافیایی باندهای قدرت و سرمایه سالاران در ارکان قدرت را از میان ببرد.

این بخش از داستان رویارویی میان نهادهای قدرت در بولیوی شباهت بسیاری به بحران های چند سال اخیر در دیگر کشورهای آمریکای لاتین به ویژه هندوراس، آرژانتین و ونزوئلا دارد. یک شباهت شاخص آن این است که همفکران مورالس در هندوراس - مانوئل زلایا - و ونزوئلا ـ هوگو چاوز فقید ـ نیز هر کدام به نحوی ناگزیر شدند خلأ ها و بن بست های قانونی در حکومت داری شان را به وسیله رفراندوم حل و فصل نمایند و جالب تر اینکه ماجرای رفراندوم در هر دو کشور یادشده هم تا مرحله شورش، کودتا و براندازی رفت.

شباهت شاخص دیگر این است که در تگوسیگالیا و کاراکاس نیز همانند لاپاز 2 طبقه فقرا و ثروتمندان صاحب سرمایه مقابل هم صف بستند. همچنان که چاوز و زلایا به حمایت فقرا و طبقات فرودست ونزوئلا و هندوراس متکی بودند، در بولیوی، اوو خود را نماینده این گروه می خواند.

بدون شک آنچه وسوسه تغییر قدرت در بولیوی و براندازی دولت قانونی این کشور را در ذهن ژنرال ها و اریستوکرات های مجذوب ترامپ جرقه زد، وضع رو به بهبود مالی این کشور است.

این کشور آمریکای لاتین از 14 سال قبل که مورالس رئیس جمهور شد با برنامه های وی به ویژه ملی شدن منابع و صنایعش، از مجموعه ای از بحران ها عبور کرد و دیدگاه های ضدامپریالیستی وی نیز دیگر برای شیاطین عالم، کلافه نماینده شده بود و تداوم آن برای سال های طولانی برای شان کابوس وار بود.

بولیوی 12 میلیون نفری برخلاف کشورهای رو به توسعه آمریکای لاتین مانند برزیل با درجات بالایی از فقر و تورم و بیکاری دست به گریبان بود. به دلیل بی ثباتی مالی، دخالت های فراوان رژیم آمریکا و بلایای طبیعی فراوانی که در سال های گذشته در آن روی داده بود، تا پیش از آمدن مورالس، کم تر از دیگر کشورهای منطقه توسعه یافته بود.

بولیوی در ساختار اجتماعی و مالی خویش هنوز آثار ناگوار عصر استعمار اسپانیا را همراه دارد. بولیوی یک کشور در حال توسعه و شاخص توسعه انسانی آن متوسط است. کشاورزی، جنگل داری، ماهی گیری و معادن از فعالیت های اصلی صنعتی در بولیوی و فرآورده های عمده آن تولیدات نساجی، پوشاک، فلزکاری و پالایش نفت و گاز است. بولیوی از نظر اندوخته های معدنی و به ویژه فلز قلع نیز غنی است.

کودتا علیه دولت مردمی بولیوی را باید حلقه جدیدی از 2 دهه رویارویی میان جنبش های چپ گرا با جبهه سرمایه سالاران تحت حمایت ایالات متحده به حساب آورد؛ از همین روست که دوستان اوو در نیکاراگوئه و ونزوئلا انگشت اتهام را مستقیماً به سمت آمریکا نشانه رفتند. مورالس رفت اما در تصمیم و اندیشه خود برای اصلاح ساختار سیاسی بولیوی تنها نیست و همین معادله مقابله و مشاخصه را برای طرف های غربگرا و اریستوکرات سخت می نماید.

/

منبع: خبرگزاری فارس

به "کودتای نرم در لاپاز" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "کودتای نرم در لاپاز"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید